خیلی دور، خیلی نزدیک:
دیداری با جهاننگریِ شاعرانهٔ قیصر امینپور
فرشید ساداتشریفی
ویراستِ نخست
(ضمیمهٔ پنجمین شماره از پادکستِ
«مجلهٔ شنیداریِ سَماک»)
دریافت پیدیاف کامل از: اینجا
سه یادآوری به جای مقدمه
۱. مسألۀ اصلیِ کتابکِ حاضر بررسیِ بازتابِ تفکرات و تأملاتِ وجودیِ تنی آرزده اما ارجمند و روحی مهجور اما نجیب از کاروان شاعرانِ برجستۀ معاصر یعنی قیصر امینپور است. در این اوراق به حرص و پویهای ناتمام او را در آینه جستهام: آینهای از جنس شعرش. هدفم به دست دادنِ توصیفی برای دستیابی به جهانبینیِ اوست. به دیگر سخن، رویکردم در این وجیزه، از تحلیلهایِ محتوایی قلمداد میشود و بر آن است تا بر بنیادِ چند مفهومِ موردِ توجّه متفکرانِ وجودگرا (existancialist)، به بررسیِ مقولاتی اساسی و مهم در شناخت بنیادهایِ فکری یکی از شعرای معاصر بپردازد و از رهگذرِ آنها، رئوسی مهم از جهانبینی و جهاننگریاش را به نحوی واکاوی کند که از یکسو، پیوندها و همسوییهایِ احتمالیِ اندیشۀ آنان با پیشینیان نمایاندهشود و از دیگر سو، به بخشی از مهمترین تمایزات بنیادینِ تفکرِ امروزیان با متفکران گذشته در چارچوبی نظاممند اشاره شود.
۲. این اثر بازنگریستهای از یک فصلِ تزِ دکتریام است که در مهرماه۱۳۹۱ از آن دفاع کردم. بر سرآغازِ آن رساله نوشته بودم: «اکنون که این کتاب با تمام دشواریها و شیرینیهایش به پایان رسید، بایستهترین کار سپاس است: نخست، از اویی که بدین همه توفیق داد؛ دوم، از استادانم که توان ذهن و قلم را مرهون دستگیریهای ایشانم؛ سوم، از چراغافروزی و همراهیِ اعضای هدایتکنندگان مسیر تألیف این کتاب یعنی دکتر حسامپور: نمادِ سختکوشیِ آمیخته با انعطاف و رواداری، دکتر حسنلی: یاورِ لحظههای دشوارِ بیهمراهی، دکتر نحوی: تجلّی بایستهکاری و دکتر صفیپور: با نکتهسنجیهای درسآموزشان؛ و چهارم، تمامِ آنانی که اگر نبودند، دستی نبود که چیزی بر این صفحات بنویسم: دوستان و خانوادهام که گرفتاریهای ماههای طاقتسوزِ پژوهش و کتاب را چه مهربان و صبور تاب آوردند و همراهیها کردند. پس این اوراق پریشان را تقدیم میکنم به: ذهن بُرّنده و افقگشای مصطفی ملکیان؛ آفتابِ جانبخش کلام و نگاهِ دکتر شفیعیِ کدکنی؛ سایهسارِ آرامشِ بوداوارِ دکتر محمد دهقانی؛ پویاییِ آتشگونِ دکتر علیاکبرِ صفیپور؛ و: وجودِ جاریِ مادر…» و امروز باید این بازنگری را به سه عزیز دیگر پیشکش کنم: عزیز اول: «نسل»ام، همنسلان شرحهشرحه و رنجکِشام، «دههشصتیها» که در وطن یا مهاجرت همواره گرفتار صفهای طولانیاند و وضع «آنومیک» را زیستهاند و میزیند و برخیشان توفیق مییابند از چنبرش زخمهای کمتری را به ارمغان برند؛ دوم: دوست و برادرم احسان حمیدیزاده که نخست بار او مفهوم آنومی را به من آموخت و از همین نسل است؛ و سوم: سایه اقتصادینیا که فکر میکنم این روزها کلامِ کوتاهش تنها آیینهای است که آنچه میخواهم بگویم و پس از تفصیل هم نمیتوانم، او در فرستههای کوتاهش میگوید و حق مطلب را ادا میکند و من فقط میتوانم با وامی از حافظ زیر لب تحسینش کنم که:
راست چون سوسن و گل از اثرِ صحبتِ پاک
بر زبان بود تو را آنچه مرا در دل بود.
۳. امیدوارم این کتابچه را نیز مثلِ رمانتیسم: گام اول بخوانید و با بازخوردها و پیشنهادهای اصلاحیتان روزی آنقدر بهترش کنم که به قطع درختان و نشر کاغذیاش بیرزد.
با مهر و احترام؛
فرشید ساداتشریفی
نوامبرِ ۲۰۱۸؛ مونترآل کانادا
دریافت پیدیاف کامل از: اینجا