علوم انسانی و کارآفرینی در ادبیات
اشاره: مهدی صالحی درهبیدی، رئیس انجمن ویرایش و درست نویسی، از علوم اجتماعی خواندههایی است که در قامت یک کارآفرین، موسسهای موفق در حوزه علوم انسانی را اداره میکند: ویراستاران! نام ویراستاران برای علاقمندان به زبان فارسی به خصوص حوزههای درست نویسی و ویرایش، عنوان آشنایی است. صالحی در گفتوگوی پیشِ رو به فراز و نشیبهای این موسسه و کارآفرینی و اشتغال در علوم انسانی پرداخته است. تجربههای صالحی در این گفتوگو، صادقانه بازگو میشوند تا دانشآموخته علوم انسانی بداند راه خطیر کسب و کار در این علوم علاوه بر شیرینیها، از چه مسیرهای صعبی میگذرد.
در سالهای اخیر به بحث کارآفرینی مکرراً ارجاع میشود و واحدهای آموزشی تحت وزارت علوم قرار سعی دارند تا دانشجویان را به صورت اختیاری با مبانی کارآفرینی آشنا کنند. در همین راستا تاکید دکتر ستاری، رئیس بنیاد ملی نخبگان، بر پایان یافتن دوره مطلوبیت استخدام فارغالتحصیلان دانشگاههاست، که نوعی توصیه به کارآفرینی محسوب میشود. در نتیجه هم در حوزه عمومی و هم در سطح سیاستهای ساختاری کشور، بحث کسب و کار، استارتاپ و فعالیتهای خصوصی مطرح است. با این توجه که این حوزهها، مستلزم ایدههایی کاربردی و عملیاتی کردن آن ایدههاست، این گفتوگو درباره وضعیت علوم انسانی در حوزه (کسب و کار و استارتاپ) میتواند ضروری تلقی شود.
علوم انسانی در کشور ما دچار چالش جدی است و به دلایل مختلفی، صاحب نظران بحث کارآمدی و ناکارآمدی آن را مطرح میکنند. خروجی علوم انسانی در کشور ما، کاربردی نیست. دانشآموختگان این علوم با این سوال درگیرند که چه شغلی را انتخاب کنم و چه ایدهای را دنبال کنم؟ شما به عنوان کسی که از طرفی مولد کار در حوزۀ خصوصی هستید و از طرفی دارای پیشزمینۀ علمیِ علوم انسانی هستید، برخلاف بسیاری از کسب و کارهایی که در ساحتی غیر از ساحت علوم انسانی موفقند، در حوزۀ علوم انسانی و مشخصاً با موسسۀ ویراستاران، نمونۀ موفقی در به کار بردن علوم انسانی در حوزه کسب و کار به شمار میآیید . لطفاً خود و سپس موسسۀ ویراستاران را معرفی کنید.
فکر میکنم خوب است کمی از موقعیتی که شروع به کار کردم، حرف بزنم. من علوم اجتماعی و مردمشناسی خواندهام. سالهایی که مردم شناسی میخوندم نگاه مثبتی به مردمشناسی نبود و جامعهشناسی سیطرهاش بیشتر بود. گروه مردمشناسی، قدرتمند نبود. وضعیتی که پیش آمده بود باعث شد من به سمت رشتۀ پژوهش هنر بروم. با اینکه رتبه خوبی در کنکور پژوهش هنر به دست آوردم ولی نشد این رشته را بخوانم. در همان سالها به خاطر علاقه شخصی خودم به ادبیات، بعضی متنها را ویرایش میکردم. روی ذوق و سلیقۀ خودم متنها را ویرایش میکردم. از حدود سال ۸۴ به کارگاهها و کلاسهای این حوزه را وارد شدم. شاید بشود گفت که آن سالها از معدود ویراستارهایی بودم که علوم اجتماعی میدانست، علوم اسلامی میدانست، فلسفۀ اسلامی و فلسفۀ تاریخ اجمالاً به گوشش خورده بود و دستی هم در ویرایش داشت. خب خیلی از ناشران و فعالان عرصۀ نشر علوم اجتماعی حداقل پیش من اینجور میگفتند کتابهایی که شما ویرایش میکنید را قبلا به ویراستارهای دیگری دادیم و اینها از پس کار بر نیامدند، چند بار مجبور شدیم ویرایش کنیم و چون نتیجه مطلوب نبوده، به شما دادیم، حالا خوب شده است و میتوانیم چاپ کنیم. نمیدانم چه قدر درست میگفتند و هیچ وقت هم دنبال این نبودم که حرفشان را اثبات کنم. شما میدانید که فضای نشر در این حوزه گسترده نبوده و نیست. آدمها یک دور که بزنند به همدیگر میرسند. سال ۸۵ و۸۶ در این حوزه آدم شناختهشدهای بودم و اغلب اساتید، مجموعهها و انتشاراتیها کتابشان را میدادند که ویرایش کنم. من هم دوست داشتم با آنها همکاری کنم. از جایی به بعد اینقدر این درخواستها زیاد شد که به تبع من رد میکردم. اصلاً نمیتوانستم خدمتی را انجام بدهم. اگر یکی، دوتا کار را همزمان مجبور میشدم بپذیرم، به دلیل رودرواسی یا علاقه یا هرچیز دیگری، ممکن بود بدقول بشوم. موقعیتی پیش آمد که من دیدم این فضا، فضای کار است. یک موقعیت فرهنگیِ منسجم و مطلوب است و بالاخره یک حقوق و حقالزحمهای هم در آن هست. خواهان هم زیاد دارد. اما یک آدم متخصص و پایهکار و دستِ پُر نداریم. نیروی ماهر نداریم. یعنی شما کسی را در نظر بگیرید که علوم اجتماعی خوانده باشد، بفهمد و ویرایش هم بلد باشد و بعد بداند که این دوتا را چه جور باید به کار ببرد. در گفتوگویی که با دوستم آقای باقری داشتم کمکم به این نتیجه رسیدیم که آدمهایی را پیدا کنیم و آموزش بدهیم. از همان سالهای ۸۵ ما در این فکر و پیگیر بودیم. تا اینکه سال ۸۸، به ما اطلاع دادند که مرکز حمایت از کارآفرینی شهرداری منطقه ۱۵ ممکن است بتواند به شما یک فضایی را اختصاص بدهد. ما رفتیم آنجا یک طرح اجرایی دادیم و گفتوگوها و مذاکراتی کردیم. ما را پذیرفتند و یک اتاق واحد رشد، به ما دادند و ما شروع کردیم.
پیشتر در اردیبهشت، سایت ویرایش را راهاندازی کردیم که الان به سایت virastaran.net تبدیل شده است. شروع کردیم با همکاری آقای باقری که الان مدیر عامل مجموعه هستند، موسسه ویراستاران را به عنوان یک واحد کارآفرین راه انداختیم. سایت آن را جدی پیش بردیم و تنها سایت موجود و جدی در این عرصه شدیم. سایتهای دیگری هم گهگاه سر بلند میکردند ولی فعالیتشان یا خیلی اندک بود یا از نظر کیفی خوب نبود. خب در این حوزه ما هم کار ویرایش انجام میدادیم و هم ویرایش را آموزش میدادیم. تنها مجموعهای شدیم که بالای سر کار نوآموز و کارآموز میایستاد تا رشد بکند.
الان که من با شما صحبت میکنم در ۱۵ شهر ایران و دو شهر خارج از ایران، نزدیک ۱۶۰ کارگاه برگزار کردیم. برای مخاطبان مختلف از خبرنگار، دانشجو و طلبه تا خانم، آقا، سن بالا و سن پایین و حوزهها وادارهها. سعی کردیم بذر درست نویسی را بپراکنیم. این اجمالی از کار مجموعه ویراستاران بود. همۀ اینها همت آقای باقری بود. بنده واقعا همکار ایشان بودم و هستم.
دامنه و زمینههای قعالیت ویراستاران را هم شرح دهید.
کانالهای فعالی در شبکههای اجتماعی با عنوان ویراستاران داریم و ویراستاران همهجا نشانی ما است. الان آواچههای آموزشی رایگان تولید و منتشر میکنیم. نماچههای رایگان و آموزشهای مختلف را رایگان منتشر میکنیم. گروه تلگرام ما نزدیک به ۸ هزار نفر عضو دارد. سه سال پیش ما به کمکِ یکی دو مجموعۀ ویرایشی دیگر برای راهاندازی انجمن ویرایش و درست نویسی پیگیر شدیم که یک سمن هست. در وزارت کشور هم ثبت شده است و فعالیت میکند. الان فعالیتهای زیرساختیاش در حال انجام است. بعد از ما الحمدلله فعالان دیگر در این عرصه راه افتادند و انجمن صنفی ویراستاران را راه اندازی کردند که مجوز از وزارت کار دارد و حوزۀ مسئولیت گستردهای دارد.
نزدیک ۵ هزار نفر در کارگاههای ما آموزش دیدهاند. شاید این عدد و رقمها برایتان مهم باشد. قریب به سه چهار هزار عنوان کتاب و مجله در مجموعه، ویرایش شده است. یک فقره پروژه، سفارش یکی از ناشران مشهور که اینجا ویرایش شده است ۱۴ میلیون کلمه بوده است. این سفارش تایپ شده، نمونهخوانی شده، ویرایش شده و صفحهآرایی شده است. قریب به صد نفر در این پروژه فقط، مشغول به کار بودند. شاید بشود گفت جدیترین متنی که در این سالها آرزویمان بوده و الحمدلله به بار نشسته است ترجمۀ خواندنی قرآن بود که ثمرۀ هشت سال تلاش مترجم و دو سال همراهی ویراستارانش بود. ما توفیق ویرایش، چاپ و نشر آن را داشتیم. الحمدلله الان هم نشر ویراستاران و هم موسسه ویراستاران فعال است. از سه سال پیش نشستهای متنخوانی را در همۀ شعبههایی که در کشور داریم شروع کردیم. در مشهد، تهران، شیراز، اصفهان، قم و… نشستهای متنخوانی بسیار استقبال هم شده است.
درباره نشستهای متنخوانی بیشتر توضیح بدهید.
محور این نشستها، خواندن کتابهایی است که کسی نمیخواند اما خیلی مهم هستند. کتابهایی چون کلیله و دمنه، تذکرة اولیا و…. یک کارگاه است که دارای تسهیلگر است. همۀ حاضران یک متن روبهرویشان دارند. همه در خواندن متن همکاری میکنند و هرکسی یک پاراگراف میخواند. گروههای فیلمخوانی هم داریم که به تازگی تشکیل دادهایم.
در این سلسله فعالیتها، هدف ما شناخت زبان در جایگاههای مختلف است.
این ایدهها در عمل چگونه اجرایی میشدند؟ مثلا جذب نیرو به چه صورت بود؟ یا ناشران چگونه اعتماد میکردند؟
ایجاد کسب و کار، ریزهکاریهای ناگفته فراوانی دارد. واقعیت این است که ما خیلی تلاش کردیم زیر سایۀ بزرگانِ این عرصه باشیم؛ ولی بزرگان حاضر نشدند ما را بپذیرند. بنابراین ما تلاش کردیم که خودمان زیر پروبال بقیه را بگیریم. آدمها اعتماد کردند که اینجا میشود رشد کرد. ویراستاران از روز اولی که راهاندازی شده، هدفش رشد بوده است. برخلاف خیلی از مجموعههای فرهنگی و کسب و کاری، رشد دیگران را مایۀ زوال نمیدانیم. ما معتقدیم که رقیبهای ما قوی شوند، باز هم رشد کردهایم.
یکی از معضلات موسسه ویراستاران این بود که رقیب نداشت یا رقیبی که به آن تنه بزند نداشت. عرصه، آنقدر گسترده بود که ما یک گوشه بودیم و رقیب یک گوشۀ دیگر بود. هیچ کسی حتی حاضر نبود بیاید به ما طعنه بزند یا چوب لای چرخمان بگذارد. هنوز هم وضعیت همین است.
تمام هدف ما این بوده است که افراد را جذب کنیم، پروبال بدهیم، فکر کنیم، ایده بدهیم و بستری را فراهم کنیم که افراد آموزش ببینند، کارآموزی کنند و به رشد برسند. خب این زمینه انرژیبخشی و اعتماد به نفس دادن به افراد برای ما مهم بود و روی آن کار کردیم. از طرفی هم سپر بلا بودن برای آنها هم بود. ناشر پول ندهد، سخت پول بدهد یا ….
هدف ما، ایجاد قدرتی برای حفاظت از زبان فارسی است. حالا یک بخشی از قدرت در نیروی انسانی است، بخشی در تولید محتوا است و بخشی دیگر در راهاندازی مجموعههای قانونیِ هدفمند و ایجاد بسترهای قانونی است. به عنوان مثال ما یک سمن راهاندازی کردهایم با هدف ویرایش و درستنویسی، پاسداری از زبان فارسی، گسترش زبان فارسی، فهم کاربردهای زبان فارسی و هرچه که شما بتوانید تصور کنید.
هر کسب و کاری با چالشهایی روبهروست. علوم انسانی در ایران بسیار چالش برانگیز است. هم غفلت از سوی سیاستگذار وجود دارد که گاهی دوست ندارد کاربردی از این علوم استخراج کند و دانشآموختههای این علوم همت ندارند و نمیتوانند کاری را پیش ببرند. غیر از این دو چالش کلی، شما به عنوان کسی که خودتان علوم انسانی را تجربه کردید و هم کسب و کارتان در این حوزه هست با چه موانعی روبهرو بودهاید؟ چطور با موانع برخورد میکردید؟
ما بچههای علوم انسانی در این مملکت باید خودمان را اثبات کنیم. برای این اثبات کردن هم باید هزینه بدهیم. چون دیگران از رشتههای فنی، پزشکی و علوم طبیعی، ضمن اثبات خود، جایگاهها را تصرف کردهاند حالا یا بجا یا نابجا، به حق یا به ناحق، بسیاری هم به ناحق، شکی هم نیست. خود آن آدم هم میداند که جایی که نشسته است، جای او نیست.
ما بچههای علوم انسانی باید بجنگیم. جنگ را اینجا واژۀ محکمی میبینم. جنگ در چندین جبهه است. جبهۀ اول، جبهۀ جامعۀ ماست، خانوادهها هستند با این تفکر که رفتی علوم انسانی مگه کمهوش بودی؟ این جنگ اول!
جنگ دوم، جنگ ما با دانشگاه است. ما باید خودمان را از تلۀ دانشگاه نجات بدهیم. دانشگاه ما را برای کار در جامعه تربیت نمیکند. در بهترین حالت ما را یک تکنسین میکند. ما باید این تفکر را تقویت کنیم که در یک عرصۀ جدید وارد شویم، یک عرصه جدید تعریف کنیم و حرفم پیش ببرم….
بزرگترین معضل ما در ویرایش حداقل، با فارغ التحصیلانِ ادبیات، زبانشناسی و رشتههای مرتبط با ترجمه و اینها است. بزرگترین دعوا را با خودیها داریم. همه میگویند ویرایش یعنی چه؟ دو تا کاما میگذاریم و تمام میشود! تمام روزنامهنگارها در کتابهایشان از ویرایش حرف زدهاند. کلاسهای ترجمه را ببینید. اینکه همه میگویم یعنی؛ قریب به اتفاق قاعدتاً. شما ببینید رشتههای علوم انسانی چند واحد ترجمه دارند. شما علوم اجتماعی خواندهای من هم خواندهام. چه کسی به ما یاد داد که متن علوم اجتماعی را چه جور باید بنویسیم؟
ما نشستهایی را در پیش داریم که عنوانش بحران نوشتار است. ما معتقدیم با بحران نوشتار روبهرو هستیم. عنوان فرعیاش آسیبشناسی نوشتار دانشگاهی است. چه کسی به ما آموزش میدهد چطور بنویسیم؟ نامه، نامه اداری، متن دانشگاهی، مقاله، یادداشت دانشجوییرا چطور باید نوشت؟ این معضل دوم و میدانی است که باید در آن بجنگیم. تازه اینجا بجنگیم که به آدمها بگوییم آقا/خانم این متنی که نوشتهاید، مفهوم نیست. زبان فارسی در آن جایگاهی ندارد. دانشجوی بیچاره باید صد بار این کتاب را بخواند تازه با شهودش حدس بزند که چیزی فهمیده است.
به طور خاص شما یک متن از ترجمههای یوسف اباذری و صالح نجفی را که کمنظیر است، در برابر بعضی از متنهای دیگرِ دانشگاهی قرار دهید. متنهایی که هرچه میخوانید نمیفهمید. من نمیخواهم بدها را نام ببرم. خوبها را نام میبرم که مخاطب دستش بیاید منظورم چیست. مثلا متنی را مثل متن حسن محدثی در علوم اجتماعی قرار دهیم کنار متن کسانی که محدثی نقدشان میکند. حالا ترجمههایشان ممکن است نقد بشود، بله اما روانی متن ، سلیس بودن متن، مفهوم بودن متن محدثی را در کنار بقیۀ متون قرار دهیم یا متن محسن حسام مظاهری، متن ایشان را وقتی میخوانید میفهمید.
جایگاه سومی که باید با آن بجنگیم فعالان عرصه نشر و پژوهش هستند. قدم اول این است که بپذیرند ویرایش و زبان فارسی مهم است. شاید باورتان نشود برای ترجمۀ یک کتاب، پژوهشکدههای ما بیست میلیون قرار داد میبندند با مترجمی که هندوانۀ دربسته است. چه کسی گفته این مترجم توانایی ترجمه دارد. صرف یک مدرک دکتری یعنی مترجم شدن؟ آقای دکتر فلان! که رئیس پژوهشکده فلان هستی و سالانه میلیاردها تومان پول دست شمامیآید! بعد ما میگوییم برای ویرایش این کتاب برای مقابله متن صفحهای ده هزار تومن سرمایهگذاری کنید، میگویند گران میگویید! برای کتاب سیصد صفحه ای سه میلیون میشود و زیر بار هم نمیروند. خب این یعنی چی؟! این یعنی در بدترین حالت من کتاب چاپکن هستم و میخواهم بگویم سالی ۵۰۰ کتاب چاپ میکنم. کیفیت اهمیت ندارد. خوانده شدن مهم نیست. دیده نشد، نشد. من اینجا میخواهم یک کارنامه پر کنم. آمار میخواهم بدهم. چه کسی آمده این کتاب را نقد کند؟ پلیس زبان فارسی که در تاجیکستان هست و شاید مطلع نباشید که روزنامهنگاری را که به زبان خیانت میکند، زندان میکند یا جریمۀ نقدی میکند. در ایران که نیست هیچ، نقد این وضعیت هم نمیشود.
پژوهشکده میگوید من تا اکنون ده میلیون هزینه برای این کتاب کردم. گفتم هیچ ارزشی ندارد. از نظر انتقال مفهوم هیچ ارزشی ندارد. میگوید چاره ندارم باید چاپش کنم. حاضرند سی میلیون دیگر هم سرمایهگذاری کنند ولی زباله منتشر کنند. از اینجا بگیرید تا موقعیتی که ناشر خصوصی میگوید پول ندارم و نمیتوانم کتابم را منتشر کنم تا موقعیتی که خب این کار نگارش میشود اینکه فرق دوغ و دوشاب را نه نویسنده و نه ناشر کتاب حاضر است بپذیرد و خدا را شکر حداقل مخاطب میخواند و میفهمد. این تنها دلخوشی ما است: مخاطب. مخاطب میگوید جالب بود، یکنفس خواندم تا آخر و از این نوع بازخوردها.
باوجود این موانع، شما چطور روی پا ماندید؟
جنگ. بهترین دفاع، حمله است. ما می خواهیم از زبان فارسی دفاع کنیم، حمله میکنیم. میخواهیم از نگاه ویراستار دفاع کنیم، حمله میکنیم. میرویم به ناشر میگوییم این کتابهایی که منتشر کردهای این ایرادها را دارد، این نمونه ها را ببین. او می پذیرد که اشتباه شده است. حالا خیلی اوقات نمیتواند و میگوید من پول ندارم، ما با بیپولی او کنار میآییم، از خود میگذریم، در جنگ باید ازخودگذشتگی کرد و منتظر باشی که هر ترکشی به تو اصابت کند.
کتاب یا مجله را ویرایش کردیم و به دست ناشر رساندیم، سفارشدهنده پولش را نمیدهد. حالا چه کار باید کرد؟ باید اینقدر کار کنی و کار کنی تا بتوانی این بحرانها را مدیریت کنی. عرصۀ فرهنگ و کسب و کار فرهنگی یعنی مدیریت بحران! در مجموعههای دیگر هم، اسنپ میگوید من مدیریت بحران میکنم، دیجی کالا هم میگوید من مدیریت بحران میکنم. ولی مثلاً اسنپ ماهیانه ده میلیارد تومان را مدیریت بحران میکند، که آن بحران اگر به نتیجه برسد صدمیلیون ضرر میکند و نه ده میلیارد گردش مالی برای افراد است. اینجا کار اهمیت دارد، افراد اهمیت دارند و نه سرمایه. سرمایه ابزار نگهداشتن افراد و ارتقای کار و جذب افراد نخبهتر است.
موسسۀ ویراستاران حمایت اقتصادی از جای خاصی نداشته است. در هر کسب و کاری حداقلی کاری که معاونت علم و فناوری میکند از کسب وکارهای نوپا با مبالغ خوب حمایت میکند. بعضی از کسب و کارها را در جریان هستم که از سیصد میلیون، چهارصد میلیون تا سه چهار میلیارد تومان وام دادهاند. معتقدم که همین سرمایه را اگر به کار فرهنگی که ما تعریف کردهایم و با زبان فارسی مرتبط است، منتقل کنند؛ کارآفرینی اگر صدبرابر آن عرصههای مشابه نباشد، از نظر درگیر شدن افراد، قطعا ده برابر هست.
موسسه ویراستاران از یک اتاق ۱۴ متری تا دفتری که الان میبینید و تا الان ۵۰۰۰ نفر را آموزش داده است، رسیده است. همین چند وقت پیش یک نفر پیامک داده که با آموزشهایی که در موسسه شما دیدم تا حالا سی میلیون آوردۀ مالی در سه سال داشتم. شما میدانید آدم فرهنگی دنبال درآمد ماهی ده میلیون تومان نیست. آدم فرهنگی پذیرفته است که کارفرهنگی سازوکارش این است. ما اینجا دنبال درآمدی با برجی دومیلیون تومان هستیم. برای آدمی که تازه دارد شروع میکند و مدعی هستیم با ابزار زبان فارسی میتوانیم هزار کار کنیم. ما میتوانیم آوردۀ مالی برای این مملکت داشته باشیم. ما میتواینم دانش را بفروشیم و آوردۀ مالی در خارج از کشور داشته باشیم. گاهی اوقات با حضور افراد یعنی درگیر کردن نیروی انسانی و گاهی نیز با درگیر کردن ابزارهای فناورانه.
شما در وبگاه خود تیترکردهاید که ویراستاران کارگاههای آموزشی خود را معطوف به کار برگزار میکند. این ادعا تا چه حد عملیاتی شده است؟ چه تعداد شغل ایجاد کردهاید و برای فضای کسب و کار اگر قابل ذکر است بفرمایید گردش مالی به چه شکل است؟
بخشی از کار به ما مربوط است و بخشی به فردی که به کارگاه میآید. یک نفرکلاس آموزش رانندگی میرود، بعد ده سال نگاه میکند باز دندۀ یک کجاست، دندۀ دو کجاست. یک نفر از همان روز اول میگوید آقا من میخواهم راننده درجه یک بشوم. میخواهم رالی بروم. همت آدمها کجاست؟ یک نفر میآید میخواهد نمونهخوانی کند، میخواهد تایپیست بشود که هیچ ایرادی هم ندارد. یک تایپیست خوب اگر داشته باشیم این آدم برجی سه میلیون حقوق دریافت میکند. فقط این تایپیست باید همت عالی داشته باشد.
شما میبینید یک نفر موسسۀ ویراستاران میآید و از آن طرف زبانش را تقویت میکند، کلاس ترجمه میرود، صفحهآرایی یاد میگیرد، نویسندگی یاد میگیرد، کتابهایی که میگوییم را میخواند، این آدم سر سال نشده باید التماسش کنم با برجی ۵ میلیون تومان در مجموعه بماند. همت افراد مهم است. در این فضا ۱۰۰ نفر قطعی با ما مرتبط هستند و کار میکنند. خیلی افراد جاهای دیگر خودشان مشغول شدند و کار میکنند.
شما میدانید که خود مجلات به کسی نیاز دارند که برایشان متنها را اصلاح کند. حالا گاهی اوقات با دایرۀ محدودتر، گاهی اوقات با وظایف گستردهتر و…. آدمش کجا تربیت میشود؟ چه کسی تربیت میکند؟ ما یک توجهی که از همان ابتدا داشتیم، این بود که کاغذ را حذف کردیم و اتفاقاً سال اصلاح الگوی مصرف هم بود. با این هدف که در نشر ما کاغذ در فرآیند ویرایش کم به کار رود. یک بار محاسبه کردیم فرآیند ویرایش بر روی کاغذ سیزده مرحله دارد که نصف مراحلش پرینت گرفتن است، ما گفتیم شما فایل را به ما میدهید ما روی فایل تمام مراحل را انجام میدهیم و به شما برمیگردانیم. در نهایت شما یک نسخۀ نهایی متن را پرینت میگیرید تا از روی کاغذ بخوانید و دلتان گرم شود. یک بار حساب کردیم تمام کارهایی که انجام دادیم از قطع شدن ۵۰۰ تا، ۱۰۰۰تا درخت جلوگیری شد. اصلاً همه محتوای ویراستاران در فضای مجازی منتشر میشود.
حداقل کاری که در موسسۀ ویراستاران کردیم این است که تلنگری به ذهنها زدیم. اخیراً برنامۀ خندوانه رفتیم. بازخوردهای آن برنامه خیلی جالب بود. همسرِ من چند وقت پیش داروخانه رفتند تا برای بچهها دارو بگیرند. متصدی داروخانه بقیۀ پول را داد و گفت خانم سپاسگزارم. نگفته بود مرسی. متصدی گفته: به همسرتان هم سلام برسانید و بگویید که ما به حرفهای شما گوش میدهیم. ببینید همین یک بازخورد را داشته باشیم، بردهایم.
من نهایت کنشم با نانوای محل این است که گفته باشم دستت درست، ممنونم، خدابرکت و…. دوسه روز بعد از خندوانه نانوا آمده بیرون و دست تکان میدهد. میگوید: آقا دم شما گرم، ما گوش میدهیم به حرفت. از این بگیر تا آن مدیری که وقتی بحث زبان فارسی را برایش مطرح میکنیم به فکر فرو میرود ولو یک روز.
ما دنبال انقلاب در عرصۀ فرهنگ نیستیم، بلکه دنبال اثرگذاری هستیم. دنبال حضوریم. نه حضور بادکنکی که امروز باشیم و فردا نه. حضوری که تا الان که با شما حرف میزنم هشت سال از این حضور گذشته است. ما پارسال جشن هفت سالگیمان را گرفتیم. هشت سال پیش از هیچ شروع کردیم، کامپیوترهایمان هم در موسسه کارآفرینی قرضی بود.
دوست دارم روزی مستندی بسازیم و آنجا را نشان بدهیم و بگوییم چه بود. تمام مجموعههایی که به واحد رشد آمدند، شکست میخوردند و میرفتند، ما سه سال مسقر بودیم. ما آبروی آن مجموعه شدیم، شدیم کارآفرین برتر!
شما به عنوان کسی که کارآفرین در حوزۀ علوم انسانی است و با موانع و مشکلات بکارگیری علوم انسانی در عرصۀ کسب و کار آشنا است، اگر تجربه ناگفتهای مانده بیان کنید. به هرحال در علوم انسانی غرمیزنیم که ساختار معیوب است و غر میشنویم که مهارت بلد نیستیم.
ما فقط غر میزنیم. البته به آنهایی که غر میزنند که ما مهارت نداریم باید گفت که شما پا را از بیخ گلوی ما بردار! حداقل بعد از انقلاب سی سال فرصت داشتید که آزمون خطا کنید آقای مهندس و آقای دکتر! چه کسی شما را مواخذه کرد به خاطر سدهایی که ساختید و بحرانهای بیآبی که درست کردید. آن روزی که آقای دکتر صفی نژاد میگفت چاه نسازید در این مملکت، سه هزار سال قنات در این مملکت آبرسانیکرده و حالا هم بگذارید همان سیستم باشد، شما چرا به حرفشان گوش ندادید؟ حالا پا را از بیخ گلوی ما بردارید و بگذارید علوم انسانی هم خطا کند. همانقدر که شما خطا کردید!
شما میگویید غر، یک بخشی به آنها برمیگردد و یک بخشی به خود ما برمیگردد. ما همگی اسیر ایدههای روشنفکری هستیم. همه میخواهیم ایران، سوئد باشد. ایران، ایران است. بپذیریم! همه تا میگوییم بالا چشمت ابرو قهر میکنند و میروند، آدم جنگ نیستیم، آدم دعوا نیستیم. نگران اتوی شلوارمان هستیم. نگران قرار شبمان در کافهایم. این، یک ایراد است ولی اقتضای این زندگی شده که من دو سه ساله سینما نرفتهام. من از سینما بدم میآید؟ من از کنسرت و موسیقی بدم میآید؟ اقتضای کار اجازه نمیدهد. من تا ساعت هشت شب سر کلاسم. تازه من که کمکارم، آقای باقری را ببینید! خب همۀ ما زندگی داریم اما چه کسی حاضر است بجنگد؟ چه کسی این جنگ را میبیند؟ من در همۀ حوزه هایی که گفتم دارم می جنگم، در خانواده، در خانه، در محل کار با کسانی که فقط بلدند به قطار در حال حرکت سنگ بزنند، با مجموعههای دانشگاهی که تمام ارزششان به مدرک دکترایی است که در جیب دارند و آن ده مقاله علمی-پژوهشی که نوشتهاند و اگر به آنها بگویید یک قرار داد امضا کنند، چهارستون بدنشان میلرزد.
چرا علوم انسانی رشد نمیکند؟ علوم انسانی مبنایش باید اخلاق باشد. وقتی یک مجموعۀ فرهنگی متلاشی میشود، همه ما روضهاش را میخوانیم، اما ببینیم در آن مجموعه فرهنگی چه قدر بیاخلاقی کردند که به اینجا رسیده است. من معتقدم بار کج به منزل نمیرسد. بار مستقیم به منزل میرسد. با خون جگر هم میرسد. الگوی من امام موسی صدر است. آدمی که شجره طیبهای را بنا گذاشته است. کدام یک از ما در علوم انسانی چنین کاری را کرده است؟ امام موسی صدر کاری کرد که مسیحیها، یهودیها و دشمناش کمکش کردند. این بدبختی ماست که در دنیای مدرن میخواهیم زندگی کنیم، دغدغه انسان، دغدغۀ اخلاق و معنویت داریم. معنویت به معنای عمل در اجتماع.
چرا علوم انسانی شکست نخورد؟ ما انتقام بیعرضگی خودمان را از زیردستیها در علوم انسانی میگیریم. این سازوکار، محکوم به فنا است. کسی که پژوهش شش ماهه یک دانشجو را میگیرد و با آن میلیونها تومان طرح به دست میگیرد و نه اسم دانشجو را میآورد و نه به او پول میدهد، یک فرعون است. شما یک استاد در دانشگاه پیدا کنید که به دانشجو پروبال بدهد. چه کسی راجع به اینها حرف میزند؟ این سیستم، محکوم به فنا است.
ما تلاش میکنیم با ایجاد کسب و کار، دانشجویان علوم انسانی را از زیر یوغ اساتید بیاخلاق علوم انسانی نجات دهیم. کسب و کار بدون اخلاق، شکست خورده است. موسسه ویراستاران سعی کرده است در این هشت سال یک الگوی اخلاقی کسب و کار فرهنگی را به نمایش بگذارد. مثلا در سایت ما گفتهایم کارگاه برگزار میکنیم، پولش را میگیریم و منت سرکسی نداریم. ولی اگر جلسۀ آخر بیایید و بگویید این کارگاه هیچ به درد من نخورد، هزینههای مختصری که هزینه جزوه است، کسر میکنیم و کل پول را برمیگردانیم. یا میتوانیم کارگاههایمان را از این ۴۰ ساعت به ۵۰ ساعت ارتقا دهیم ولی معتقدیم فایده ندارد و کلاه سر آدمها میگذاریم. در کانال تلگراممان کلی آموزش رایگان میگذاریم. دنبال این هستیم که فضای آموزشی مجازی برقرار کنیم که از تمام استانداردهای موجود در جهان بالاتر باشد. این ادعای ماست. چرا؟به فکر آن جوانی هستیم که دکتری ادبیات گرفته و در روستایی است که خشکسالی آمده و نگران صدهزارتومان قسط آخر برجش است.
در انتها اگر صحبت پایانی دارید، بفرمایید.
هیچکس فکر نکرده است ما از زبان فارسی چطور میتوانیم پول درآوریم یا کسب و کار زبان فارسی چیست. اساتید ادبیات نمیدانند. دانشجوها هم نمیدانند. برای این باید همایش ملی برگزار کنیم. باید صدها جلد کتاب ترجمه کنیم که بگوییم در دنیا چه خبر است. یک سرنخ به شما فقط بگویم. British council ، آموزش زبان انگلیسی در کل دنیا، مجموعهای است که زیر نظر شخص ملکه است. درآمدش از مجموع درآمد اوپک در سال بیشتر است. زبان انگلیسی چه زبانی است؟ زبان علم است، زبان بین المللی است. حالا زبان فارسی چه زبانی است؟ همه شرقشناسان تا جایی که من میشناسم متفقند که زبان فارسی، زبان عشق است. خب هیچی ما نشستیم روی گنج و میگوییم گرسنهایم. جوزف نای نظریهپرداز قدرت نرم میگوید ما از ایران موشکی نباید بترسیم؛ ما از زبان فارسی باید بترسیم!
ما یک منبع تمام نشدنی قدرت نرم یعنی زبان فارسی را داریم. چرا در قرن ۲۱ که همه مدعیان علوم انسانی میگویند قرن معنویت است، از این ابزار استفاده نکنیم؟!
بحث نظریهپردازی در حوزۀ زبان، بحث راهبردسازی است. چه کسی زبان را در این مملکت مدیریت میکند که ما یک کرسی زبان فارسی در عراق نداریم؟
در موزۀ حرم حضرت ابالفضل به سه زبان فارسی، عربی و انگلیسی شرح نوشتند. ترجمۀ فارسی شرح غلط است. بنده به عنوان مدیر انجمن ویرایش و درست نویسی میگویم اینها غلط است. میگویند مترجم گفته است! ما حضور نداریم. تمام جایگاههای حضورمان در عرصههای فرهنگی، معنوی و اخلاقی را از دست دادهایم. فرانسه بودجه برای دانشجوهای دکتری زبان فرانسه در کل دنیا صرف میکند، سفیر فرهنگی تربیت میکند.. ما چرا این کار را نمیکنیم؟ بودجه نداریم. اتفاقا ما از این ماجرا میلیاردی میتوانیم پول در بیاوریم. شما حتما شنیدهاید گذارههایی را که خارجیها درمورد شنیدن گفتوگوی دو ایرانی میگویند. آنها میگویند آهنگ کلام شما برای ما لذتبخش است. هزار سال اخلاق، معنویت و عرفان در آهنگ این زبان اثر گذاشته است و زبانی است که فطرتها آن را میپذیرند.
ما از این سرمایهگذاری غافلیم. اگر در پی ایجاد وفاق ملی هستیم، این راهش است. اگر دنبال کارآفرینی هستیم، این راهش است. برای تمام این حرفها میشود دلیل آورد و ایدهپردازی کرد.
برگرفته از:
http://bordar-ensani.ir